انتخاب یک شرکت - قسمت اول
شرکتی که شما به آن ملحق می شوید نقش مهمی در شانس رسیدن به موفقیت دارد. شما باید در ابتدا دو سوال از خود در مورد شرکت بپرسید. این کار تا حد زیادی کار شما را آسان می کند. هر شرکتی که به این دو سوال پاسخ مثبتی ندهد می تواند خارج از لیست شما قرار گیرد.
سوال اول: اگر شما در شبکه عضو نشوید، آیا این محصولات یا خدمات را در هر صورت خریداری می کردید؟
با خودتان صادق باشید.اگر جواب منفی است شرکت دیگری بیابید. اگر شرکتی که قصد عضویت در آن را دارید بر پایه محصولات بنیان نهاده نشده باشد . محصولات استفاده شخصی نداشته باشد، ابدا به نظر نمی رسد که شما بتوانید در این شرکت موفق شوید.
دوتا از اولین سوالاتی که از منظر نخستین باید در این رابطه پرسیده شود چنین است:
«آیا شما این محصولات را استفاده می کنید؟» و «آیا آنها مناسبند؟»
اگر شما نتوانید جواب مثبتی به آنها بدهید به نظر نمی رسد که شما بتوانید وارد آن شبکه شوید. حال اگر می توانید جواب مثبت بدهید، به سوال بعدی رجوع کنید.....
سوال دوم: آیا آن محصول یا خدمات را با چنین قیمتی خریداری می کنید؟ اگر شما در بازار آزاد برای این محصولات چنین هزینه ای پرداخت نمی کنید، به نظر نمی رسد دیگران بخواهند چنین کاری انجام دهند. فکر نکنید که مردم فقط بدین خاطر که ممکن است پاداشی دریافت کنند، برای یک محصول هزینه اضافی پرداخت می کنند. بارها و بارها زمان نشان داده است که مردم چنین کاری نمی کنند.
موفقیت شما در بازاریابی شبکه ای براساس رسیدن محصول به مشتری نهایی است، کسی که واقعا خواستار آن باشد و از آن استفاده کند. افرادی که برای گرفتن پاداش محصولاتشان را در خانه انبار می کنند، سرانجام با پرشدن خانه و انباری و خالی شدن حسابشان متوقف می شوند. افراد باید خواستار استفاده از محصول شما باشند و تمایل داشته باشند که هزینه آن را پرداخت کنند.
با محرک ها و وعده وعید ها گمراه نشوید و سعی نکنید محصولی را با قیمتی گرانتر بازاریابی کنید. درست مانند هر صنعتی، بازاریابی شبکه ای یک بخش کوچکی از فرصت طلبان شرور را هم در خود دارد. آنها در بزرگنمایی و ایجاد محرک های ثانویه بسیار خوب عمل می کنند و چیزی را خلق می کنند که به نظر قانونی است. اما این در واقع یورشی است که به دقت هماهنگ شده است.
برای مثال فرض کنید آنها شرکتی را تبلیغ می کنند که یک بسته نرم افزاری را 15000 تومان می فروشد. آنها قرارداد خوبی با یک شرکت نرم افزاری بسته اند که پول اضافی و دیگر چیز های خوب می دهد. سپس آنها نزد شما می آیند. شما متعجب می شوید: «15000 تومان برای یک بسته نرم افزار ساده» و می گویید :«آیا این گران نیست؟»
آنها در پاسخ می گویند: «احمق شده ای؟ همه این بسته را می خرند. به چک پاداش من نگاه کن. من ماه اول 4 میلیون تومان بدست آورده ام! این ما می خواهم آن را به 6 میلیون تومان برسانم»
در نظر شما 15000 تومان برای یک بسته نرم افزاری ساده مسخره می آید. اما 4 میلیون در ماه اول؟
شما به این فکر می افتید که اگر افراد دیگر این بسته را می خرند، باید چیز استثتایی باشد.
شما دقیقا با جنبه تاریک قضیه اغوا شده اید. طمع پول نقد فوری، مانند هاله ای از ابر چشم انداز قضاوت شما را پوشاند و شما اجازه داده اید حرص و طمع بر منطق شما غلبه کند.
کار بعدی که این فرصت طلبان انجام می دهند آن است که شما را قانع می کنند که سرمایه زیادی بر روی این کار صرف کنید. آنها این اطمینان خاطر را می دهند که شما شروع خوبی خواهید داشت و مانند یک راهبر شروع خواهید کرد. در اولین ماه خود کمک هزینه مسافرتی دریافت می کنید و از این قبیل حرفها... بنابراین شما 500،000 تومان از این بسته را خریداری می کنید. در اولین ماه 200،000 تومان پول نقد دریافت می کنید.
این 200 هزار تومان از کجا آمده است؟ از 500،000 تومان خودتان. اما شما به این فکر نمی کنید. زیرا سرگروه شما فقط آخرین چکش را به شما نشان داده و حالا او ماهیانه به جای 4 میلیون 8 میلیون می گیرد. چیزی را که او فراموش کرده است که ذکر کند آن است که او چنین پولی را از افرادی مانند خود شما که 500،000 تومان برای یک بسته ساده می دهید و در کنج خانه تان در حال خاک خوردن است، به دست می آورد.
حالا در سراسر شهر، مردم 500 هزار تومان از یک بسته ساده و به دردنخور نرم افزار که در حال خاک خوردن است را در کنج خانه هایشان دارند و آنها تب دعوت افراد جدید را دارند....افراد بیشتری ملحق می شوند...جلسات بزرگتر و بزرگتر می شود و ماشین تخت گاز می رود.
مردم دادن 15 هزار تومان را برای یک بسته ساده را ادامه می دهند. زیرا در رویایشان فکر دستمزد چند میلیونی را در ماه اول می پرورانند. با این حال دیر یا زود کسی می آید و می گوید: «آیا احمق شده اید؟ من با 15 هزار تومان می توانم یک کفش برای خودم یا بچه ام بگیرم»
اینجاست که محرک(تشویق به داشتن درآمد میلیونی) مانند یک لاستیک پنچر می شود. کشمکش از سطوح زیرین شروع می شود و لایه به لایه به بالا می رسد در انتها بسیاری از افراد 500 هزار تومان بسته نرم افزاری ساده در خانه دارند که حالا از روی ناچاری سعی می کنند آن را به نصف قیمت بفروشند. عجب دزدی و عجب تراژدی ای. همه اینها می توانست بوجود نیاید اگر فقط از خود می پرسیدید: «اگر من پاداش دریافت نکنم آیا برای این بسته ساده 15 هزار تومان پرداخت می کنم؟
اشتباه نکنید. این بدان معنی نیست که شرکت MLM باید محصولی به شما ارائه دهد که ارزانتر از جاهای دیگر باشد. این بدان معناست که این محصول باید با قیمتی عرضه شود که شما و دیگران تمایل داشته باشید هزینه آن را بپردازید و اینکه به مقدار لازم در سبد خرید شما قرار گیرد.
بنابراین این سوال را نپرسید که «آیا این ارزانترین محصول بازار است؟» بلکه در عوض بپرسید: «اگر من انتظار پاداش نداشته باشم آیا این محصول را می خرم؟» و «آیا این قیمت منصفانه است؟» من معتقدم اگر افراد این دو سوال را از خود بپرسند 90% مشکلات بعدیشان را حذف کرده اند.
در قسمت بعد به متغیر های دیگر محصول که باید در انتخاب یک شرکت مد نظر داشت می پردازیم